هركس می خواست او را پیدا كند، می رفت ته خاكریز.
جبهه كه آمد، گفتند بچه است؛ امدادگر بشود.
هركس می افتاد، داد می زد «امدادگر...! امدادگر...».
اگر هم خودش نمی توانست، دیگرانی كه اطرافش بودند داد می زدند:
«امدادگر...! امدادگر...»....
.
.
.
خمپاره منفجر شد؛ او كه افتاد،
دیگران نمی دانستند چه كسی را صدا بزنند.
ولی خودش گفت: «یا زهرا...! یا زهرا...»